نوشته شده توسط : sima

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 29 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

 
چی شد اون همه حرفات زیر بارون چی شد اون همه حرفای قشنگت تو این مدت بدون هرچی کشیدم می زارم من به پای دل سنگت تو کشتی عشق و احساسات من رو بدون محکمه بدون حکمی نرو که پای قلب تو میونه تو هم دست منی شریک جرمی چی شد از اون عشقی هر روز تو می گفتی خودت اینو خواستی از چشای من بیفتی هرچی به تو گفتم این رسم وفا نیست یادم نمیره دستی تکون دادی و رفتی بیا ببین من و غروب جمعه است تموم این روزای توی هفته ببین چین و چروک پوست من رو بیا پس بده این عمری که رفته نباید به تو اعتماد می کردم بسوزم همیشه تو اشک و این آه با این طناب پوسیده عشقت نباید که می رفتم توی این چاه چی شد از اون عشقی هر روز تو می گفتی خودت اینو خواستی از چشای من بیفتی هرچی به تو گفتم این رسم وفا نیست یادم نمیره دستی تکون دادی و رفتی
یاسین احمدی
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 732
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 21 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

شاید این بار نامه ای پر از باران برایت بنویسم
وقتی به هوای دیدنت قلب ابر ها هم تند تند می تپد
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لبهای خشک و ترک خورده ام لیز می خورد .

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 602
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 19 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

به دیدارم نیا فردا          تو خواهی رفت ای شبگرد در باران           من می مانم و اندوه تو با لحظه های درد و باران
چشمت سرود رفتنی دلگیر را تکرار می کرد نفهمیدند من تنها تو را دارم تو را ای مرد در باران و اینک من : منی که در میان جمع هم تنهای تنهایم و فردا تو نباشی عشق من بی تو چه خواهد کرد در باران دلم می خواست گاهی تکیه گاه شانه ام بودی ولی افسوس تو با این حال من رفتی بی صدا و بی اعتنا

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 680
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 19 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

بیا با حس غمناک پرستوهای پاییزی به استقبال کوچ غربت یک سار تا فردا
بیا با هرچی احساسی که در چشمان تو جاری است به قلبم این وداع دیدار را مگذار تا فردا
به جرم انتظارت زندگی محکوم مرگم کرد و می مانم به امید طناب دار تا فردا
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 648
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 19 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

گول زدن دیگران ، این چیزی است که دنیا نامش را ع ش ق گذاشته .
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 656
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 18 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 616
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 18 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

مثل کبريت کشيدن در باد ديدنت دشوار است!

من که خلاف جهت آب شنا کردن را مثل يک معجزه باور دارم

آخرين دانه کبريتم را ميکشم در ره باد...

هر چه باداباد.....
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 579
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 18 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 



گفتم از زندگی خستم ...گفتی که دل به تو بستم ....
گفتم این حرفا دروغه ... گفتی با تو زنده هستم...
گفتم از عشقت می ترسم.. نا امیدو دل شکستم....
گفتی از دوریت میمیرم....
منه ساده دل در گروتو بستم....
ولی افسوس.......رفتی و وفا نکردی....
گفتم اینا همش یه خوابه یا شاید یه سرابه......
ولی واقعییت داشت.........
تو رفتی و تنهام گذاشتی...هنوزم تنهام......

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 506
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 18 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 19 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

 
از لحظه ای که رفتی بارون داره می باره
           دل دیگه توان رفتنتو نداره
از لحظه ای که رفتی ستاره سر نگونه
          ایینه عزا گرفته دل ترانه خونه 
از لحظه ای که رفتی دنیا رو شونه هامه
         اندوه رفتن تو هر ثانیه باهامه
گم شد پل هوایی وقتی تو رفتی از من
           شب خونه کرد تو چشمام
فانوس ها شکستن مهتاب شبم را گم کرد
از لحظه ای که رفتی با رفتنت امیدو
           از لحظه هام گرفتی
هم پرسه با جنونم اما خبر نداری
          جا مونده از تو پیشم یه زخم یادگاری
سیاوش سهراب

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 590
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 18 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

رفتی اما قلب من راضی نشد ، بر تو و بر عشق خود نفرین كنم


بی تو شاید بعد از این افسانه ها ، ترك عشق و این غم دیرین كنم
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 520
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 17 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

سرور شعر من سلام چگونه اید خوش می گذره ؟
ببخشیدا بازم شبا میرید کناره پنجره ؟
ستاره ها که در میان شما میرید نگاه کنید ؟
اون ستاره پر نوره رو بازم میرید صدا کنید ؟
کتاب حافظ میزارید پایین تخت کنارتون ؟
فال می گیرید هنوز واسه مهر و وفای یارتون ؟
از من بیچاره چی ، شب یه وقتایی یاد می کنید ؟
بازم سر دیوونگی هام داد و فریاد می کنید
حتما خوبید وگر نه به ، خیال من سر می زدید
یه سر به این خرابه بی در و پیکر می زدید
به سنّت قدیمیا واسه شما زدم به چوب
الهی که همین جوری همیشه باشید خوب خوب
من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم
همون جور عاشق شمام همون جوری در به درم
به آب و آتیش می زنم تا شبا خوابم ببره
اما نمی شه فکرتون از این چیزا قوی تره
این افتخاره واسه من بیدار باشم واسه شما
فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا
عکستون و با اجازه دادم یه نقاش بکشه
اون که ازش بر نمیاد، اما نه ای کاش بکشه
اگه کشید قاب می کنم می ذارمش بالا سرم
عکس شما رو می زارم لای گلای دفترم 
راستش می ترسم عکستون بیرون بمونه وز بیاد
نقاشی اما بهتره سر ما نمی خوره زیاد
حتما الان می خندید و می گید عجب دیوونه ای
هر جوری که شما بخوای بدون هیچ بهونه ای
عاقل بودم فایده نداشت گفتم شاید دیوونه شم
شاید واسه یه بار شده قبول کنید بیاید پیشم
جسارته ، شما که نه ، خیالتونم کافیه !
این علامت تعجبه پاک نمی شد اضافیه
پریشبا سوز میومد پنجره رو بسته بودم
از دست هر چی ادمم تو دنیا هست خسته بودم
درد دلم شروع شد و عکستون اومد روبروم
داشتید بهم گوش می دادید این یعنی اوج آرزوم
عجب شبی ابری زد و یکم گذشت بارون گرفت
ابر چشام این فرصتو دید و دوباره جون گرفت
من بودم و عکس شما یه عالمه رویای خیس
انگاری یکی بهم می گفت هر چی می بینی بنویس
دستای من نمی تونست حتی مداد نگه داره
فقط یادم میاد نوشت شما رو خیلی دوست داره
این جور نگاهم نکنید مگه شما دل ندارید
خودتونو واسه یه بار شده جای من بذارید
شما نمی ذارید اگه بذاریدم نمی تونید
عاشقی که اینجوری نیست یه طعمیه نمی دونید
یه وقتی توهین نباشه اینو نگفته من ردم
اصلا به قول خودتون یه جوری ام اصلا بدم
حق با شماست خوب بگذریم سرده هوا زمستونه
کاش کسی باشه روتونو شبا تا صبح بپوشونه
مراقب چشمای نازو روی ماهتون باشید
ببخشیدا مراقب طرز نگاهتون باشید
اگه می شه دیگه شبا نرید کنار پنجره
لطفا بذارید واسه بعد تا که زمستون بگذره
توقع جوابی نیست هر جور که باشید راحتید
فکرشو اصلا نکنید که این روزا تو غربتید
من قول دادم اگه بیاید شما رو اذیت نکنم
حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم
اما حالا دور بودید و باید یه نامه می دادم
قبول نباید اینقدر اونو ادامه می دادم
فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش می کنید
خوش به حالش اونو دیدید نا خواسته نازش می کنید
زمستون یه سال سرد شبی که غم داره هوا
هیچکی نمی دونه چقدر می خوامتون بجز خدا .
مریم حیدر زاده
 

انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 466
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 17 / 12 / 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : sima

 

 
چه سلامی ؟! چه نگاهی ! وقتی شانه هایت مدت هاست به علامت نمی دانم بالاست و انگار حالا حالا ها هم خیال پایین آمدن ندارد .
 
چه تابستانی ؟! وقتی یه عالمه از برگ ها هنوز پایین نیامده به خاطرش خودکشی کردند
 
چه گرمایی؟! وقتی دیگر مه آه منیخ دستانت را حتی تکان نمی دهد
 
چه بهانه ای ؟! وقتی تمام بهانه ها را گرفته ای و دیگر گرفتنش از نگرفتنش برایت سخت تر است
 
چه حرفی ؟! وقتی تمام حرفها را زده تصمیم رفتنت را روی دیوار هر پس کوچه ای نوشته ای و من فقط خواندم
 
چه سیبی ؟! وقتی سرخ را زیر سوال کم رنگ ماندن و نماندنت کشتی
 
چه تولّدی ؟! وقتی تمام شمع های دنیا را زیر دین ناز چشمانت سوزاندی
 
چه بخششی ؟! وقتی دیگر چیزی حتی لحظه ای درنگ نیست که کسی به تو هدیه نکرده باشد
 
چه دوست داشتنی ؟! وقتی به تعداد حروف دوست داشتن هم دوستم نداری .
 
چه نامه ای ؟! وقتی نخوانده تک تکشان را مثل سبزه ها ی هفت سین سنّت هایمان به آب روان می سپاری شاید آن سوی رود نمی دانم کجا کسی با خواندن خطی از آن به زندگی باز گردد .
 
دریغ از یک شب بارانی ، دریغ از بارانی که یک شب مهتاب بیاید و محض خاطر صورتی بودن چند دانه شمعدانی قلمزده گلدان معصوم آن خانه دور امّا قشنگ نخستین حرف نمی دانم تو را برای همیشه بدزدد و نه بر آب روان بلکه این بار به خاک مهربان بسپارد . این دفعه جوری نوشتم که ندانی خط کیست و آنوقت که تمامش را خواندی یک بار هم کار تو مثل کار ما از کار گذشته باشد .
 
کسی که هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارد
 
 
انشا الله بر می گردی و این تنها ترین و تنها نمی ذاری منتظر حضور دوبارت هستم

:: بازدید از این مطلب : 529
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 17 / 12 / 1388 | نظرات ()